////-شب سردی بود … پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدند. شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میذاشت و انعام میگرفت.
پیرزن با خودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه … رفت نزدیک تر، چشمش ا ////-تلنگر...
ادامه مطلبما را در سایت ////-تلنگر دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : kaayed بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 14 آبان 1396 ساعت: 7:56